چگونه میتوان خطر قدرت گیری اسلامیستها را در مصر خنثی کرد؟
على جوادى

خیزش توده های مردم محروم و ستمدیده در مصر این سئوالات را در مقابل جامعه بشری قرار داده است: چگونه میتوان از عروج و قدرتگیری جریان اسلامی اخوان المسلمین در مصر جلوگیری کرد؟ آیا تجربه "انقلاب ۵۷" در ایران در مصر تکرار نخواهد شد؟ مساله چگونگی مقابله با این جریان ارتجاعی به یک معضل ویژه تحولات در مصر تبدیل شده است. به این پروبلماتیک سیاسی چگونه باید برخورد کرد؟ راه حل کمونیسم کارگری در این چهارچوب کدام است؟

بدون تردید جریان اسلامی اخوان المسلمین یک نیروی سازمانیافته در تحولات حاضر در مصر است. حتی برای یک لحظه نباید فریب مانورهای سیاسی این جریان فوق ارتجاعی را خورد. ادعاهای ظاهری این جریان مبنی بر اینکه خواهان تصرف قدرت سیاسی در مصر نیستند٬ یک دروغ بزرگ و عوامفریبی محض است. همانقدر ادعای این جریان را باید جدی گرفت که ادعای خمینی مبنی بر اینکه خواهان "بازگشت به قم و طلبگی" است. همانقدر این ادعاها به واقعیت نزدیک است که ادعای خمینی در نوفل شاتو مبنی بر اینکه زنان در فردای سرنگونی رژیم شاه آزاد خواهند بود٬ حجاب اجباری نخواهد بود٬ مارکسیستها آزاد خواهند بود. دروغ و ریا یک سیاست همیشگی اسلام و اسلام سیاسی است .

واقعیت این است که اسلام سیاسی و شاخه های گوناگون آن جریاناتی مدعی قدرت سیاسی اند. تصرف قدرت سیاسی و سازماندهی دست راستی و ارتجاعی و اسلامی قدرت یک هدف جنبش اسلام سیاسی است. اسلام سیاسی جنبشی است که در دهه شصت و پس از آن به دنبال شکست و بحران جنبش سکولار – ناسیونالیستی و زمانیکه بحران حکومتی و ایدئولوژیکی در خاورمیانه بالا گرفته بود پا به میدان جدال بر سر قدرت سیاسی گذاشت. غرب این جنبش را در پس محرز شدن سقوط شاه در "انقلاب ۵۷" برای جلوگیری از قدرت گیری چپ و خارج شدن ایران از حوزه نفوذ قدرت غرب و متحدینش به جلوی صحنه راند. ارتش را برای انتقال قدرت به این جریان آماده کردند. کنفرانس گوادالوپ طرح این تغییر و تحول ارتجاعی را سازماندهی و اجرایی کرد و اسلام سیاسی را برای سرکوب تحولات انقلابی و چپ در ایران به جلوی صحنه آوردند. رژیم اسلامی در ایران به عبارتی تولد خونین خود را مدیون تلاش سازمانیافته غرب برای ایجاد صفبندی در مقابل بلوک شرق و شوروی و کلا چپ در جامعه ایران بود. غول ارتجاع اسلامی که از شیشه بیرون آورده شده بود و قدرت سیاسی را در یکی از مهمترین کشورهای منطقه در دست گرفت اکنون خود یک پای جدال خونین دو قطب تروریستی جهان معاصر است.
 
عروج و قدرت گیری اسلام سیاسی در مصر یکی از احتمالات است. باید برای مقابله با این خطر در عین مبارزه برای سرنگونی رژیم دیکتاتوری سرمایه داری حسنی مبارک آماده و هشیار بود. این جریان تا همینجا موقعیت خود را مدیون استبداد و سرکوب سیاسی وحشیانه رژیم حسنی مبارک است. اگر حضور دارد٬ اگر توانسته است در مقایسه با سایر نیروهای اجتماعی موجود در مصر از حضور سازمانیافته تری برخوردار باشد٬ تماما مدیون سرکوب سیاسی مستمر هر جریان آزادیخواهی و برابری طلب و سوسیالیست در مصر است. اما در این چهارچوب باید به چند فاکتور اشاره کرد :

١ - گرایشات اولترا دست راستی چه در آمریکا و اسرائیل و یا برخی دیگر از نیروهای جهان سرمایه داری غرب میکوشند حضور این جریان در اپوزیسیون رژیم حسنی مبارک را دلیل و بهانه ای برای دفاع از این رژیم مستبد و فاسد و چپاولگر قرار دهند. واقعیت این است که رژیم مبارک در طی سه دهه گذشته یکی از حوزه ها و پایه های اصلی دول غربی در خاورمیانه و شمال آفریقا بوده است. بدون حضور اسلامیستهای مرتجع نیز این جریانات همواره با تمام توان از این رژیم سرکوبگر دفاع کرده اند. اگر امروز بخشهایی از این نیروها ناچار شده اند در مقابل قدرت اعتراضی مردم بپاخواسته تن به کنار گذاشته شدن حسنی مبارک بدهند٬ تنها تحت تاثیر محاسباتی است که انجام داده اند و آلترناتیو حفظ حسنی مبارک را برای موقعیت آتی خود خطرناک تر و پر هزینه تر می بینند. بعلاوه قدرت گیری اسلامیستها در بخشی از این جوامع محصول و عملکرد مستقیم سیاستهای ارتجاعی خود این نیروها بوده است.
 
۲ - دفاع از وضع موجود و یا سرکوب سیاسی و کلا هر گونه محدودیت سیاسی پاسخ اصولی و پایداری در مقابله با اسلامیستها نیست. یک پاسخ ارتجاعی در مقابله با ارتجاع دیگری است. هر گونه اعمال محدودیت سیاسی و نقض حقوق سیاسی شهروندی در جامعه عملا باعث قدرتگیری و بقاء و مقبولیت بیشتر این جریانات آدمکش در مصر و یا سایر جوامع این چنینی خواهد شد. از نقطه نظر جنبش کمونیسم کارگری یک رکن پایه ای حاشیه ای کردن اسلام سیاسی در هر جامعه ای٬ دفاع بی قید و شرط از آزادی سیاسی در جامعه است. زمانیکه همگان آزاد باشند٬ زمانیکه آزادی قید و بند و محدودیتی نداشته باشد٬ زمانیکه نقد مذهب و مقدسات مذهبی یک تابوی سیاسی و اجتماعی نباشد٬ در آن صورت است که میتوان شاهد بود و انتظار داشت که جنبش آزادیخواهی و بیداری و مدرنیسم و مشخصا جنبش کمونیسم کارگری بتواند کل جریان اسلام سیاسی را از صحنه سیاست و اذهان مردم جارو کند. وجود بی قید و شرط آزادیهای سیاسی همگان شرط لازم حاشیه ای کردن جریان اسلام سیاسی در جامعه بشری در شرایطی است که قدرت را در دست ندارند. در صورت قرار گرفتن در قدرت تنها سرنگونی انقلابی آن پاسخ اصولی و کمونیستی به آن است.
 
۳ - اسلامیستها یک جریان مرتجع و مدعی قدرت سیاسی هستند. در حال حاضر اسلام سیاسی در مصر توان تصرف یک جانبه قدرت سیاسی را ندارد. میدانند که نمیتوانند بطور یک جانبه قدرت را در اختیار بگیرند. الگوی لبنان و حضور حزب الله در دولت ائتلافی را برای پیشبرد اهداف خود مناسبتر میدانند. اما مسلما تصرف یک جانبه قدرت یک رکن استراتژی شناخته شده اسلامیستها است. نتیجتا اوضاع کنونی در استراتژی این جریانات حلقه ای در رسیدن به اهداف پایه ای شان و قدرتگیری یکپارچه است. اما در این چهارچوب با موانع بسیاری روبرو هستند. تحولات در مصر اگر تاکنون به این جریان اجازه قدرت گیری و قرار گرفتن در راس اعتراضات را نداده است به احتمال قوی آینده نیز چنین امکانی به این جریانات نخواهد داد. باید توجه داشت که مردم مصر یک حکومت اسلامی نمیخواهند. آزادی میخواهند. برابری میخواهند٬ رفاه میخواهند. و اسلام سیاسی نشان داده است که دشمن پایه ای آزادی و برابری و رفاه است. مردم مصر را دیوار چین از تحولات در ایران جدا نکرده است. این مردم دیده اند که چگونه مردم آزادیخواه در ایران برای سرنگونی رژیم اسلامی و بزیر کشیدن اسلام سیاسی تلاش میکنند و قربانی میدهند. دیده اند که کسب آزادی و برابری و رفاه امروز همانقدر در گرو بزیر کشیدن رژیم حسنی مبارک است که در گرو جلوگیری از قدرت گیری اسلامیستها است. تجربه حقنه کردن اسلام به اعتراضات مردم در ایران بسادگی در مصر قابل اجرا نیست. علاوه بر مردم مصر که تجربه و تاریخ کنونی مبارزات مردم در ایران را علیه اسلام سیاسی شاهد بوده اند٬ خود غرب هم خواهان تکرار پروژه اسلامیزه کردن تحولات مصر را در این دوره  در دستور ندارد.
 
۴ - یک حلقه تعیین کننده در حاشیه ای کردن اسلامیستها در مصر تلاش برای کنار زدن ایستگاههای توقف و سازشکاری هایی است که جریانات مختلف جنبشهای راست و بورژوایی اعم از اسلامیستها و یا ناسیونالیستهای رنگارنگ و یا ملی – اسلامیون در مصر در برابر مردم قرار میدهند. اسلامیستها میدانند که هر درجه رادیکالیزاسیون این اعتراضات٬ هر درجه پیشرفت و حضور جریانات رادیکال و سوسیالیست میتواند عرصه را به این جریانات تنگ تر کند. از این رو به دنبال سازش و گرفتن سهمی از قدرت سیاسی اند. به دنبال سر هم آوردن این تحولات هستند. زمان به نفعشان نیست. نقد و در هم شکستن پروژه های سازش این جریانات یک اهرم مهم و تعیین کننده در حاشیه ای کردن این جریانات مرتجع در متن اعتراضات جاری است.
 
۵ - تغییر و تحولات در مصر و تونس و سایر کشورهای عرب زبان بالانس قوا در خاورمیانه در قبال مساله اسرائیل و فلسطین را به نفع قطب سوم٬ قطب بشریت متمدن و به ضرر آمریکا و اسرائیل و متحدینش و همچنین به ضرر اسلام سیاسی تغییر خواهد داد. قدرت مانور این جریانات برای زنده نگهداشتن تخاصمات در این منطقه را کمتر خواهد کرد. فاکتور دیگری به تدریج در حال شکل گیری است. مردم آزادیخواه و برابری طلب وارد صحنه سیاسی "جهان عرب" شده اند. اینکه این فاکتور چه تاثیراتی در حل این تخاصم ایفا خواهد کرد تماما قابل پیش بینی نیست اما روشن است که معادله دارای قطب دیگری شده است که صلح عادلانه و پایان دادن به این تخاصمات مسلما جای برجسته تری در تحولات آتی خواهد داشت. و هر درجه پیشرفت در حل مساله اسرائیل و فلسطین عملا زمین را زیر پای اسلام سیاسی داغ خواهد کرد و به قول منصور حکمت پنبه آنها را خواهد زد. *